خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب)
  ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب وآب رویت برده آب از روی آب  
  از شکنج زلف و مهر طلعتت تاب بر خورشید و در خورشید تاب  
  بینی ار بینی در آب و آینه آفتاب روی و روی آفتاب  
  بر نیندازی بنای عقل و دین تا ز عارض برنیندازی نقاب  
  تشنگان وادی عشقت ز چشم بر سر آبند و از دل بر سراب  
  پیکرم در مهر ماه روی تو گشته چون تار قصب بر ماهتاب  
  زلف و رخسارت شبستانست و شمع شکر و بادام تو نقل و شراب  
  خواب را در دور چشم مست تو ای دریغ ار دیدمی یک شب بخواب  
  بسکه خواجو سیل می‌بارد ز چشم خانه صبرش شد از باران خراب