خواجوی کرمانی (غزلیات)/سحر بگوش صبوحی کشان بادهپرست
ظاهر
سحر بگوش صبوحی کشان بادهپرست | خروش بلبله خوشتر زبانک بلبل مست | |||||
مرا اگر نبود کام جان وعمر دراز | چه باک چون لب جانبخش و زلف جانان هست | |||||
اگر روم بدود اشک و دامنم گیرد | که از کمند محبت کجا توانی جست | |||||
امام ما مگر از نرگس تو رخصت یافت | چنین که مست بمحراب میرود پیوست | |||||
ز بسکه در رمضان سخت گفت عالم شهر | چو آبگینه دل نازک قدح بشکست | |||||
چگونه از رجام شراب برخیزد | کسی که در صف رندان دردنوش نشست | |||||
بمحشرم ز لحد بی خبر برانگیزند | بدین صفت که شدم بیخود از شراب الست | |||||
عجب نباشد اگر آب رخ بباد رود | مرا که باد بدستست و دل برفت از دست | |||||
کنون ورع نتوان بست صورت از خواجو | که باز بر سر پیمانه رفت و پیمان بست |