خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای پسر دامن اهل قدم از دست مده
ظاهر
ای پسر دامن اهل قدم از دست مده | ورت از دست بر آید کرم از دست مده | |||||
چون کسی نیست که با او نفسی بتوان برد | برو و همدم خود باش و دم از دست مده | |||||
در فنا محو شو و گنج بقا حاصل کن | بگذر از ملک وجود و عدم از دست مده | |||||
شادی وصل اگرت دست نخواهد دادن | هجر را باش و سر کوی غم از دست مده | |||||
اگر از توبه و سالوس ندامت داری | با ندیمان بسر آر و ندم از دست مده | |||||
خرقه از پیرمغان گیر و گرت دست دهد | کنج بتخانه و روی صنم از دست مده | |||||
چون یقینی که همه ملکت جم بر بادست | پشت پایی بزن و جام جم از دست مده | |||||
یار اگر طالب درد تو بود درمان چیست | از دوا روی بتاب و الم از دست مده | |||||
گر چه آن خسرو خوبان ندهد داد کسی | خاک برسر کن و پای علم از دست مده | |||||
وگر از پای فتادی و نشد کارت راست | آن سر زلف پر از پیچ و خم از دست مده | |||||
چون شدی معتکف کعبه قربت خواجو | در طواف آی و حریم حرم از دست مده |