خواجوی کرمانی (غزلیات)/به بزمگاه صبوحی کنون بمجلس خاص
ظاهر
به بزمگاه صبوحی کنون بمجلس خاص | حیات بخش بود جام می بحکم خواص | |||||
ز شوق مجلس مستان نگر ببزم افق | که زهره نغمه سرایست و مشتری رقاص | |||||
بسوز مجمر عود ای مقیم خلوت انس | بساز بزم صبوح ای ندیم مجلس خاص | |||||
بگو که فاتحهی باب صبح خیزان را | سپیده دم بدمد حرزی از سر اخلاص | |||||
تو از جراحت دلهای خسته نندیشی | که در ضمیر نیاری که الجروح قصاص | |||||
محب روی تو رویم نمیتواند دید | که گفتهاند که القاص لا یحب القاص | |||||
نه در جمال تو مشتاق را مجال نظر | نه از کمند تو عشاق را امید خلاص | |||||
ز قید عشق تو میخواستم که بگریزم | گرفت پیش ره اشکم که لات حین مناص | |||||
غریض لجهی دریای عشق شد خواجو | ولی چو در بکف آرد چه غم خورد غواص |