خواجوی کرمانی (غزلیات)/دل مجروح مرا آگهی از جان دادند
ظاهر
دل مجروح مرا آگهی از جان دادند | جان غمگین مرا مژدهی جانان دادند | |||||
پیش خسرو سخن شکر شیرین گفتند | بزلیخا خبر از یوسف کنعان دادند | |||||
آدم غمزده را بوی بهشت آوردند | مرغ را باز بشارت ز گلستان دادند | |||||
خبر چشمهی حیوان بسکندر بردند | مژدهی خاتم دولت بسلیمان دادند | |||||
هودج ویس بمنزلگه رامین بردند | پایهی سلطنت شاه بدربان دادند | |||||
دعد را پرده ز رخسار رباب افکندند | ذره را رفعت خورشید درخشان دادند | |||||
عام را خلعت خاص از بر شاه آوردند | خضر را شربتی از چشمهی حیوان دادند | |||||
تشنهی بادیه را باز رساندند بب | کشتهی معرکه را بار دگر جان دادند | |||||
باغ را رونقی از سرو روان افزودند | کاخ را زینتی از شمع شبستان دادند | |||||
مژدهی آمدن خواجه به خواجو بردند | بنده را آگهی از حضرت سلطان دادند |