خواجوی کرمانی (غزلیات)/گر مرا بخت درین واقعه یاور نشود
ظاهر
گر مرا بخت درین واقعه یاور نشود | چکنم صبر کنم گر چه میسر نشود | |||||
صورت حال من از زلف دلاویز بپرس | گر ترا از من دلسوخته باور نشود | |||||
شور عشق تو برم تا بقیامت در خاک | زانکه گر سر بشود شور تو از سر نشود | |||||
هر درونی که درو آتش عشقی نبود | روشنست این همه کس را که منور نشود | |||||
مگرم نامزد زندگی از سر برود | که چو شمعم همه شب دود بسر برنشود | |||||
دوستان عیب کنندم که برآرم دم عشق | عود اگر دم نزند خانه معطر نشود | |||||
خواجو از درد جدایی نبرد جان شب هجر | اگرش نقش تو در دیده مصور نشود |