عطار (غزلیات)
ظاهر
- چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما را
- ز زلفت زنده میدارد صبا انفاس عیسی را
- ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
- گفتم اندر محنت و خواری مرا
- سوختی جانم چه میسازی مرا
- گر سیر نشد تو را دل از ما
- بار دگر شور آورید این پیر درد آشام را
- چون شدستی ز من جدا صنما
- در دلم افتاد آتش ساقیا
- در دلم بنشستهای بیرون میا
- ای عجب دردی است دل را بس عجب
- روز و شب چون غافلی از روز و شب
- برقع از ماه برانداز امشب
- چه شاهدی است که با ماست در میان امشب
- سحرگاهی شدم سوی خرابات
- تا درین زندان فانی زندگانی باشدت
- زهی ماه در مهر سرو بلندت
- دم مزن گر همدمی میبایدت
- بعدجوی از نفس سگ گر قرب جان میبایدت
- ای شکر خوشهچین گفتارت
- تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت
- عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت
- آههای آتشینم پردههای شب بسوخت
- دولت عاشقان هوای تو است
- دلبرم در حسن طاق افتاده است
- آن نه روی است ماه دو هفته است
- تا کی از صومعه خمار کجاست
- چون ز مرغ سحر فغان برخاست
- دوش کان شمع نیکوان برخاست
- اینت گم گشته دهانی که توراست
- چون مرا مجروح کردی گر کنی مرهم رواست
- عاشقی و بی نوایی کار ماست
- این چه سوداست کز تو در سر ماست
- راه عشق او که اکسیر بلاست
- طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست
- تا آفتاب روی تو مشکین نقاب بست
- تو را در ره خراباتی خراب است
- چون به اصل اصل در پیوسته بیتو جان توست
- عزیزا هر دو عالم سایهی توست
- عقل مست لعل جان افزای توست
- قبلهی ذرات عالم روی توست
- آنکه چندین نقش ازو برخاسته است
- بیا که قبلهی ما گوشهی خرابات است
- ندای غیب به جان تو میرسد پیوست
- لعل گلرنگت شکربار آمدست
- چون کنم معشوق عیار آمدست
- تا که عشق تو حاصل افتادست
- این گره کز تو بر دل افتادست
- مرا در عشق او کاری فتادست
- ندانم تا چه کارم اوفتادست
- مفشان سر زلف خویش سرمست
- عزم آن دارم که امشب نیم مست
- دلی کز عشق جانان دردمند است
- پی آن گیر کاین ره پیش بردست
- زان پیش که بودها نبودست
- ره عشاق راهی بیکنار است
- آتش عشق تو در جان خوشتر است
- لعلت از شهد و شکر نیکوتر است
- آن دهان نیست که تنگ شکر است
- عشق را گوهر ز کانی دیگر است
- ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
- مرکب لنگ است و راه دور است
- اگر تو عاشقی معشوق دور است
- چه رخساره که از بدر منیر است
- هر که را ذرهای ازین سوز است
- روی تو شمع آفتاب بس است
- شمع رویت ختم زیبایی بس است
- وشاقی اعجمی با دشنه در دست
- نیم شبی سیم برم نیم مست
- دوش ناگه آمد و در جان نشست
- در سرم از عشقت این سودا خوش است
- چشم خوشش مست نیست لیک چو مستان خوش است
- حسن تو رونق جهان بشکست
- در دلم تا برق عشق او بجست
- سر عشقت مشکلی بس مشکل است
- ره میخانه و مسجد کدام است
- تا در تو خیال خاص و عام است
- غم بسی دارم چه جای صد غم است
- درج لعلت دلگشای مردم است
- خاصیت عشقت که برون از دو جهان است
- هر شور وشری که در جهان است
- تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است
- عشق تو قلاوز جهان است
- تا عشق تودر میان جان است
- جهانی جان چو پروانه از آن است
- همه عالم خروش و جوش از آن است
- رهی کان ره نهان اندر نهان است
- چون دلبر من سبز خط و پسته دهان است
- کم شدن در کم شدن دین من است
- عشق تو ز اختیار بیرون است
- عشق جمال جانان دریای آتشین است
- شیر در کار عشق مسکین است
- بت ترسای من مست شبانه است
- هر که درین دیرخانه مرد یگانه است
- ای به وصفت گمشده هرجان که هست
- خراباتی است پر رندان سرمست
- شادی به روزگار شناسندگان مست
- بی تو از صد شادیم یک غم به است
- نور ایمان از بیاض روی اوست
- شمع رویت را دلم پروانهای است
- گر جمله تویی همه جهان چیست
- ای دلشده دلربای من کیست
- در عشق قرار بیقراری است
- طریق عشق جانا بی بلا نیست
- سخن عشق جز اشارت نیست
- عشق را اندر دو عالم هیچ پذرفتار نیست
- هر که درین درد گرفتار نیست
- دل بگسل از جهان که جهان پایدار نیست
- از تو کارم همچو زر بایست نیست
- ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست
- از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست
- دل خون شد از توام خبر نیست
- در ره عشاق نام و ننگ نیست
- طمع وصل تو مجالم نیست
- آفتاب رخ تو پنهان نیست
- سرو چون قد خرامان تو نیست
- هر دلی کز عشق تو آگاه نیست
- کیست که از عشق تو پردهی او پاره نیست
- در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست
- عشق جز بخشش خدایی نیست
- آیینهی تو سیاه رویی است
- زهی زیبا جمالی این چه روی است
- هر دیده که بر تو یک نظر داشت
- تاب روی تو آفتاب نداشت
- درد دل من از حد و اندازه درگذشت
- در عشق تو عقل سرنگون گشت
- ای دلم مست چشمهی نوشت
- تا دل من راه جانان بازیافت
- تا گل از ابر آب حیوان یافت
- تا دل ز کمال تو نشان یافت
- دل کمال از لعل میگون تو یافت
- پیشگاه عشق را پیشان که یافت
- خاک کویت هر دو عالم در نیافت
- بس که دل تشنه سوخت وز لبت آبی نیافت
- هر دل که ز عشق بی نشان رفت
- دوش جان دزدیده از دل راه جانان برگرفت
- آتش سودای تو عالم جان در گرفت
- گر نبودی در جهان امکان گفت
- ای زلف تو دام و دانه خالت
- ای آفتاب طفلی در سایهی جمالت
- ای بی نشان محض نشان از که جویمت
- ای چو چشم سوزن عیسی دهانت
- ای مشک خطا خط سیاهت
- ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت
- ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت
- رطل گران ده صبوح زانکه رسیده است صبح
- صبح دم زد ساقیا هین الصبوح
- کشتی عمر ما کنار افتاد
- عکس روی تو بر نگین افتاد
- گر هندوی زلفت ز درازی به ره افتاد
- چون نظر بر روی جانان اوفتاد
- چون لعل توام هزار جان داد
- شرح لب لعلت به زبان مینتوان داد
- پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد
- عشق تو پرده، صد هزار نهاد
- هرچه دارم در میان خواهم نهاد
- دلم قوت کار میبرنتابد
- دلم در عشق تو جان برنتابد
- دل ز هوای تو یک زمان نشکیبد
- هر آن دردی که دلدارم فرستد
- هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
- گر پرده ز خورشید جمال تو برافتد
- نه به کویم گذرت میافتد
- در زیر بار عشقت هر توسنی چه سنجد
- مرا با عشق تو جان درنگنجد
- حدیث عشق در دفتر نگنجد
- جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد
- جانا شعاع رویت در جسم و جان نگنجد
- اسرار تو در زبان نمیگنجد
- تا زلف تو همچو مار میپیچد
- هر دل که ز خویشتن فنا گردد
- بودی که ز خود نبود گردد
- گر نکوییت بیشتر گردد
- دلی کز عشق او دیوانه گردد
- اگر دردت دوای جان نگردد
- قد تو به آزادی بر سرو چمن خندد
- عاشق تو جان مختصر که پسندد
- خطش مشک از زنخدان می برآرد
- خطی کان سرو بالا میدرآرد
- صبح بر شب شتاب میآرد
- دل درد تو یادگار دارد
- سر زلف تو بوی گلزار دارد
- فرو رفتم به دریایی که نه پای و نه سر دارد
- هر که بر روی او نظر دارد
- لب تو مردمی دیده دارد
- بر در حق هر که کار و بار ندارد
- زین درد کسی خبر ندارد
- دلی کز عشق جانان جان ندارد
- اگر درمان کنم امکان ندارد
- بار دگر پیر ما رخت به خمار برد
- آتش عشق آب کارم برد
- عشق تو به سینه تاختن برد
- نام وصلش به زبان نتوان برد
- درد من از عشق تو درمان نبرد
- هرچه نشان کنی تویی، راه نشان نمیبرد
- دم عیسی است که با باد سحر میگذرد
- از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد
- هر دل که وصال تو طلب کرد
- چون شراب عشق در دل کار کرد
- بس نظر تیز که تقدیر کرد
- تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
- عشق تو مست جاودانم کرد
- دست با تو در کمر خواهیم کرد
- پشت بر روی جهان خواهیم کرد
- ترسا بچهای ناگه قصد دل و جانم کرد
- زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد
- هر که را عشق تو سرگردان کرد
- عزم خرابات بیقنا نتوان کرد
- روی در زیر زلف پنهان کرد
- بی لعل لبت وصف شکر مینتوان کرد
- چون باد صبا سوی چمن تاختن آورد
- خطت خورشید را در دامن آورد
- زین دم عیسی که هر ساعت سحر میآورد
- چو طوطی خط او پر بر آورد
- لوح چو سیمت خطی چو قیر بر آورد
- چو جان و دل ز می عشق دوش جوش بر آورد
- دل دست به کافری بر آورد
- خطی سبز از زنخدان می بر آورد
- زندهی عشق تو آب زندگانی کی خورد
- درد من هیچ دوا نپذیرد
- چون زلف بیقرارش بر رخ قرار گیرد
- چو به خنده لب گشایی دو جهان شکر بگیرد
- چون پرده ز روی ماه برگیرد
- چو قفل لعل بر درج گهر زد
- دست در دامن جان خواهم زد
- عشق آمد و آتشی به دل در زد
- دل به سودای تو جان در بازد
- ترسا بچهی مستم گر پرده براندازد
- گر از گره زلفت جانم کمری سازد
- گر آه کنم زبان بسوزد
- مرا سودای تو جان می بسوزد
- اگر ز پیش جمالت نقاب برخیزد
- گرچه ز تو هر روزم صد فتنه دگر خیزد
- هر روز غم عشقت بر ما حشر انگیزد
- دل برای تو ز جان برخیزد
- اگر ز زلف توام حلقهای به گوش رسد
- بوی زلف یار آمد یارم اینک میرسد
- هم بلای تو به جان بی قراران میرسد
- جان در مقام عشق به جانان نمیرسد
- در صفت عشق تو شرح و بیان نمیرسد
- از سر زلف دلکشت بوی به ما نمیرسد
- مرد ره عشق تو از دامن تر ترسد
- ذوق وصلت به هیچ جان نرسد
- شکن زلف چو زنار بتم پیدا شد
- ای به خود زنده مرده باید شد
- پیر ما وقت سحر بیدار شد
- قصهی عشق تو چون بسیار شد
- یک شرر از عین عشق دوش پدیدار شد
- در راه تو هر که راهبر شد
- چو خورشید جمالت جلوهگر شد
- برقع از خورشید رویش دور شد
- بار دگر پیر ما مفلس و قلاش شد
- بیچاره دلم در سر آن زلف به خم شد
- چون عشق تو داعی عدم شد
- گر در صف دین داران دین دار نخواهم شد
- هر که در بادیهی عشق تو سرگردان شد
- هر که در راه حقیقت از حقیقت بینشان شد
- جهان از باد نوروزی جوان شد
- در راه عشق هر دل کو خصم خویشتن شد
- تا نور او دیدم دو کون از چشم من افتاده شد
- پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد
- تا دل لایعقلم دیوانه شد
- کسی کز حقیقت خبردار باشد
- چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد
- حدیث فقر را محرم نباشد
- عشقت ایمان و جان به ما بخشد
- هر زمانم عشق ماهی در کشاکش میکشد
- هر زمان عشق تو در کارم کشد
- قوت بار عشق تو مرکب جان نمیکشد
- نور روی تو را نظر نکشد
- نه دل چو غمت آمد از خویشتن اندیشد
- در قعر جان مستم دردی پدید آمد
- در عشق به سر نخواهم آمد
- کارم از عشق تو به جان آمد
- ره عشاق بی ما و من آمد
- لعل تو به جان فزایی آمد
- دی پیر من از کوی خرابات برآمد
- نقد قدم از مخزن اسرار برآمد، چون گنج عیان شد
- عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
- سرمست به بوستان برآمد
- چو ترک سیم برم صبحدم ز خواب درآمد
- نگارم دوش شوریده درآمد
- مستغرقی که از خود هرگز به سر نیامد
- دلا دیدی که جانانم نیامد
- عاشقان زندهدل به نام تو اند
- آنها که در هوای تو جانها بدادهاند
- آنها که پای در ره تقوی نهادهاند
- عاشقان از خویشتن بیگانهاند
- پیش رفتن را چو پیشان بستهاند
- ز لعلت زکاتی شکر میستاند
- نه قدر وصال تو هر مختصری داند
- دلی کز عشق تو جان برفشاند
- روی تو کافتاب را ماند
- عقل در عشق تو سرگردان بماند
- دلم بی عشق تو یک دم نماند
- گرد ره تو کعبه و خمار نماند
- آن را که غمت به خویش خواند
- چون تتق از روی آن شمع جهان برداشتند
- چون سیمبران روی به گلزار نهادند
- عاشقانی کز نسیم دوست جان میپرورند
- از می عشق نیستی هر که خروش میزند
- چون لبش درج گهر باز کند
- هر که درین دایره دوران کند
- آفتاب رخ آشکاره کند
- هر زمانی زلف را بندی کند
- دل ز میان جان و دل قصد هوات میکند
- هر که عزم عشق رویش میکند
- عشق توام داغ چنان میکند
- زلف شبرنگش شبیخون میکند
- گر فلک دیده بر آن چهرهی زیبا فکند
- چو تاب در سر آن زلف دلستان فکند
- دل نظر بر روی آن شمع جهان میافکند
- سر مستی ما مردم هشیار ندانند
- عاشقان چون به هوش باز آیند
- اصحاب صدق چون قدم اندر صفا زنند
- آنها که در حقیقت اسرار میروند
- دل ز جان برگیر تا راهت دهند
- قومی که در فنا به دل یکدگر زیند
- هر که سرگردان این سودا بود
- شبی کز زلف تو عالم چو شب بود
- آن را که ز وصل او خبر بود
- عشق بی درد ناتمام بود
- آنچه نقد سینهی مردان بود
- عشق را پیر و جوان یکسان بود
- آنرا که ز وصل او نشان بود
- هر که را با لب تو پیمان بود
- هر که را اندیشهی درمان بود
- زلف تو که فتنهی جهان بود
- هر که را ذرهای وجود بود
- هر که را در عشق تو کاری بود
- مرد یک موی تو فلک نبود
- چو در غم تو جز جان چیزی دگرم نبود
- کسی کو خویش بیند بنده نبود
- با لب لعلت سخن در جان رود
- دل به امید وصل تو باد به دست میرود
- تا سر زلف تو درهم میرود
- چه سازی سرای و چه گویی سرود
- گر نسیم یوسفم پیدا شود
- هر گدایی مرد سلطان کی شود
- چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود
- هر که صید چون تو دلداری شود
- یک حاجتم ز وصل میسر نمیشود
- ای کوی توام مقصد و ای روی تو مقصود
- هرچه در هر دو جهان جانان نمود
- رهبان دیر را سبب عاشقی چه بود
- گر دلبرم به یک شکر از لب زبان دهد
- برق عشق از آتش و از خون جهد
- زلف را چون به قصد تاب دهد
- یک شکر زان لب به صد جان میدهد
- هر که را ذوق دین پدید آید
- یا دست به زیر سنگم آید
- عشق تو به جان دریغم آید
- سر زلف دلستانت به شکن دریغم آید
- هر که را دانهی نار تو به دندان آید
- یک ذره نور رویت گر ز آسمان برآید
- چو از جیبش مه تابان برآید
- چو نقاب برگشایی مه آن جهان برآید
- گر نه از خاک درت باد صبا میآید
- دلبرم رخ گشاده میآید
- صبح از پرده به در میآید
- آن ماه برای کس نمیآید
- آن روی به جز قمر که آراید
- تشنه را از سراب چگشاید
- دو جهان بیتوام نمیباید
- گر رخ او ذرهای جمال نماید
- رخت را ماه نایب مینماید
- نه یار هرکسی را رخسار مینماید
- سر زلف تو پر خون مینماید
- رخ ز زیر نقاب بنماید
- کسی کو هرچه دید از چشم جان دید
- قطره گم گردان چو دریا شد پدید
- برکناری شو ز هر نقشی که آن آید پدید
- تا که گشت این خیالخانه پدید
- واقعهی عشق را نیست نشانی پدید
- تا خطت آمد به شبرنگی پدید
- در ره عشق تو پایان کس ندید
- هنگام صبوح آمد ای هم نفسان خیزید
- دل چه خواهی کرد چون دلبر رسید
- درد کو تا دردوار خواهم رسید
- عقل را در رهت قدم برسید
- دوش آمد و ز مسجدم اندر کران کشید
- دلم دردی که دارد با که گوید
- الا ای زاهدان دین دلی بیدار بنمایید
- قدم درنه اگر مردی درین کار
- میی درده که در ده نیست هشیار
- اگر خورشید خواهی سایه بگذار
- از پس پردهی دل دوش بدیدم رخ یار
- درآمد دوش ترکم مست و هشیار
- بردار صراحیی ز خمار
- ای عشق تو کیمیای اسرار
- در عشق تو گم شدم به یکبار
- اشک ریز آمدم چو ابر بهار
- عشق آبم برد گو آبم ببر
- ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
- ای تو را با هر دلی کاری دگر
- پیر ما میرفت هنگام سحر
- آتش عشق تو دلم، کرد کباب ای پسر
- نیست مرا به هیچ رو، بی تو قرار ای پسر
- جان به لب آوردم ای جان درنگر
- گر ز سر عشق او داری خبر
- باد شمال میوزد، طرهی یاسمن نگر
- ساقیا گه جام ده گه جام خور
- چو پیشهی تو شیوه و ناز است چه تدبیر
- گرفتم عشق روی تو ز سر باز
- عشق تو مرا ستد ز من باز
- ای دل ز دلبران جهانت گزیده باز
- هر که زو داد یک نشانی باز
- هر که سر رشتهی تو یابد باز
- ای روی تو شمع پردهی راز
- ای شیوهی تو کرشمه و ناز
- ذرهای دوستی آن دمساز
- جان ز مشک زلف دلم چون جگر مسوز
- عمر رفت و تو منی داری هنوز
- چند جویی در جهان یاری ز کس
- آفتاب عاشقان روی تو بس
- در عشق روی او ز حدوث و قدم مپرس
- دوش آمد و گفت از آن ما باش
- ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
- غیرت آمد بر دلم زد دور باش
- گر مرد رهی ز رهروان باش
- در عشق تو من توام تو من باش
- منم اندر قلندری شده فاش
- دستم نرسد به زلف چون شستش
- بیچاره دلم که نرگس مستش
- اگر دلم ببرد یار دلبری رسدش
- آنکه سر دارد کلاهت نرسدش
- عشق آن باشد که غایت نبودش
- عاشقی نه دل نه دین میبایدش
- چون دربسته است درج ناپدیدش
- بنمود رخ از پرده، دل گشت گرفتارش
- ای پیر مناجاتی رختت به قلندر کش
- درکش سر زلف دلستانش
- هر مرد که نیست امتحانش
- ای ز عشقت این دل دیوانه خوش
- میشد سر زلف در زمین کش
- آخر ای صوفی مرقع پوش
- ترسا بچهی شکر لبم دوش
- مست شدم تا به خرابات دوش
- دلی کامد ز عشق دوست در جوش
- ای دل ز جفای یار مندیش
- دلا در سر عشق از سر میندیش
- هر که هست اندر پی بهبود خویش
- ای از همه بیش و از همه پیش
- هر روز که جلوه میکند رویش
- ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ
- ای لب تو نگین خاتم عشق
- خاصگان محرم سلطان عشق
- هر که دایم نیست ناپروای عشق
- عقل کجا پی برد شیوهی سودای عشق
- ای عشق تو با وجود هم تنگ
- ای عقل گرفته از رخت فال
- صورت نبندد ای صنم، بی زلف تو آرام دل
- زهی در کوی عشقت مسکن دل
- ای زلف تو شبی خوش وانگه به روز حاصل
- عشق جانی داد و بستد والسلام
- صبح رخ از پرده نمود ای غلام
- گشت جهان همچو نگار ای غلام
- خورد بر شب صبحدم شام ای غلام
- صبح بر افراخت علم ای غلام
- صبح برانداخت نقاب ای غلام
- عاشق لعل شکربار توام
- شیفتهی حلقهی گوش توام
- خط مکش در وفا کزآن توام
- فتنهی زلف دلربای توام
- در خطت تا دل به جان در بستهام
- تا دیدهام رخ تو کم جان گرفتهام
- از می عشق تو مست افتادهام
- کار بر خود سخت مشکل کردهام
- من شراب از ساغر جان خوردهام
- بی دل و بی قراری ماندهام
- بیشتر عمر چنان بودهام
- روی تو در حسن چنان دیدهام
- از بس که روز و شب غم بر غم کشیدهام
- ای برده به آبروی آبم
- نه از وصل تو نشان مییابم
- از عشق تو من به دیر بنشستم
- تو بلندی عظیم و من پستم
- درآمد دوش ترک نیم مستم
- ساقیا توبه شکستم، جرعهای می ده به دستم
- دی در صف اوباش زمانی بنشستم
- مرا قلاش میخوانند، هستم
- از می عشق تو چنان مستم
- عزم عشق دلستانی داشتم
- دوش چشم خود ز خون دریای گوهر یافتم
- آنچه من در عشق جانان یافتم
- دوش، چون گردون کنار خویش پر خون یافتم
- دوش درون صومعه، دیر مغانه یافتم
- دوش دل را در بلایی یافتم
- یک غمت را هزار جان گفتم
- دریاب که رخت برنهادم
- بر درد تو دل از آن نهادم
- ای عشق تو پیشوای دردم
- منم آن گبر دیرینه که بتخانه بنا کردم
- تا روی تو قبلهی نظر کردم
- هر شبی عشقت جگر میسوزدم
- گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم
- در سفر عشق چنان گم شدم
- ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم
- تا ز سر عشق سرگردان شدم
- تا جمال تو بدیدم مست و مدهوش آمدم
- دوش از وثاق دلبری سرمست بیرون آمدم
- رفتم به زیر پرده و بیرون نیامدم
- تو میدانی که در کار تو چون مضطر فرو ماندم
- تا بر رخ تو نظر فکندم
- تا عشق تو را به جان ربودم
- تا عشق تو سوخت همچو عودم
- سواد خط تو چون نافع نظر دیدم
- عشق بالای کفر و دین دیدم
- دریغا کانچه جستم آن ندیدم
- تا چشم باز کردم نور رخ تو دیدم
- آن در که بسته باید تا چند باز دارم
- من با تو هزار کار دارم
- ازین کاری که من دارم نه جان دارم نه تن دارم
- تا عشق تو در میان جان دارم
- مسلمانان من آن گبرم که دین را خوار میدارم
- جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
- دل رفت وز جان خبر ندارم
- فریاد کز غم تو فریادرس ندارم
- سر مویی سر عالم ندارم
- بی تو زمانی سر زمانه ندارم
- چه سازم که سوی تو راهی ندارم
- اگر عشقت به جای جان ندارم
- تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم
- نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم
- اگر برشمارم غم بیشمارم
- بی تو نیست آرامم کز جهان تو را دارم
- پشتا پشت است با تو کارم
- چون من ز همه عالم ترسا بچهای دارم
- ترسا بچهای کشید در کارم
- ترک قلندر من دوش درآمد از درم
- گنج دزدیده ز جایی پی برم
- خبرت هست که خون شد جگرم
- گر بوی یک شکن ز سر زلف دلبرم
- گر از میان آتش دل دم برآورم
- تیر عشقت بر دل و جان میخورم
- روزی که عتاب یار درگیرم
- زیر بار ستمت میمیرم
- کار چو از دست من برفت چه سازم
- با این دل بی خبر چه سازم
- از بس که چو شمع از غم تو زار بسوزم
- بی لبت از آب حیوان میبسم
- هرگاه که مست آن لقا باشم
- دامن دل از تو در خون میکشم
- دل و جانم ببرد جان و دلم
- ای عشق تو قبلهی قبولم
- کجایی ساقیا می ده مدامم
- خویش را چند ز اندیشه به سر گردانم
- ای جان و جهان رویت پیدا نکنی دانم
- هرگز دل پر خون را خرم نکنی دانم
- درد دل را دوا نمیدانم
- من پای همی ز سر نمیدانم
- بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم
- کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمیدانم
- زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم
- من این دانم که مویی می ندانم
- چو خود را پاک دامن می ندانم
- از عشق در اندرون جانم
- چون نام تو بر زبان برانم
- گر در سر عشق رفت جانم
- از در جان درآی تا جانم
- ز تو گر یک نظر آید به جانم
- ازین دریا که غرق اوست جانم
- درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم
- دست می ندهد که بی تو دم زنم
- چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم
- زهره ندارم که سلامت کنم
- دل ز عشقت بی خبر شد چون کنم
- قصهی عشق تو از بر چون کنم
- دل ندارم، صبر بی دل چون کنم
- رفت وجودم به عدم چون کنم
- دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون کنم
- آه گر من زعشق آه کنم
- بی رخت در جهان نظر چکنم
- چاره نیست از توام چه چاره کنم
- هر زمان بی خود هوایی میکنم
- این دل پر درد را چندان که درمان میکنم
- محلم نیست که خورشید جمالت بینم
- چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم
- دردا که ز یک همدم آثار نمیبینم
- به دریایی در اوفتادم که پایانش نمیبینم
- در درد عشق یک دل بیدار می نبینم
- ای برده به زلف کفر و دینم
- در ره او بی سر و پا میروم
- هر شبی وقت سحر در کوی جانان میروم
- ما هرچه آن ماست ز ره بر گرفتهایم
- ما به عهد حسن تو ترک دل و جان گفتهایم
- باده ناخورده مست آمدهایم
- ما می از کاس سعادت خوردهایم
- دست در عشقت ز جان افشاندهایم
- ما ز عشقت آتشین دل ماندهایم
- در چه طلسم است که ما ماندهایم
- ما رند و مقامر و مباحیایم
- ما درد فروش هر خراباتیم
- گرچه در عشق تو جان درباختیم
- هرچه همه عمر همی ساختیم
- بس که جان در خاک این در سوختیم
- تا به دام عشق او آویختیم
- تا به عشق تو قدم برداشتیم
- تا با غم عشق آشنا گشتیم
- ما ترک مقامات و کرامات گرفتیم
- ما بار دگر گوشهی خمار گرفتیم
- هر آن نقشی که بر صحرا نهادیم
- تا ما ره عشق تو سپردیم
- تا دردی درد او چشیدیم
- ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم
- چه مقصود ار چه بسیاری دویدیم
- دردا که درین بادیه بسیار دویدیم
- تا ما سر ننگ و نام داریم
- ما ننگ وجود روزگاریم
- ما مرد کلیسیا و زناریم
- چون زلف تاب دهد آن ترک لشکریم
- ما در غمت به شادی جان باز ننگریم
- من نمیرم زانکه بی جان میزیم
- ای صدف لعل تو حقهی در یتیم
- بر هرچه که دل نهاده باشیم
- بیا تا رند هر جایی بباشیم
- ساقیا خیز که تا رخت به خمار کشیم
- اکنون که نشانهی ملامیم
- بیار آن جام می تا جان فشانیم
- ما گبر قدیم نامسلمانیم
- گاه لاف از آشنایی میزنیم
- وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنیم
- ما ره ز قبله سوی خرابات میکنیم
- ما چو بیماییم از ما ایمنیم
- گر مردی خویشتن ببینیم
- ای جان ز جهان کجات جویم
- نشستی در دل من چونت جویم
- در عشق همی بلا همی جویم
- چون قصهی زلف تو دراز است چگویم
- چون نیاید سر عشقت در بیان
- ای روی تو شمع بتپرستان
- ای گرفته حسن تو هر دو جهان
- ای نهان از دیده و در دل عیان
- قصد کرد از سرکشی یارم به جان
- ای روی تو شمع تاج داران
- ای جگرگوشهی جگرخواران
- ای به روی تو عالمی نگران
- ای روی تو شمع پاکبازان
- ای یاد تو کار کاردانان
- نیست آسان عشق جانان باختن
- نیست ره عشق را برگ و نوا ساختن
- کافری است از عشق دل برداشتن
- بندگی چیست به فرمان رفتن
- عاشقی چیست ترک جان گفتن
- کفر است ز بی نشان نشان دادن
- با تو سری در میان خواهد بدن
- دل ز عشق تو خون توان کردن
- عشق را بیخویشتن باید شدن
- عشق چیست از خویش بیرون آمدن
- کاری است قوی ز خود بریدن
- آتشی در جملهی آفاق زن
- خال مشکین بر آفتاب مزن
- گر سر این کار داری کار کن
- گر مرد نام و ننگی از کوی ما گذر کن
- خیز و از می آتشی در ما فکن
- ای پسر این رخ به آفتاب درافکن
- چو دریا شور در جانم میفکن
- زلف به انگشت پریشان مکن
- بیم است که صد آه برآرم ز جگر من
- باز آمدهای از آن جهانم من
- ترسا بچهای ناگه چون دید عیان من
- لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
- در رهت حیران شدم ای جان من
- عشق تو در جان من ای جان من
- چند باشم در انتظار تو من
- در دل دارم جهانی بیتو من
- گر با تو بگویم غم افزون شدهی من
- ای دل و جان زندگانی من
- میل درکش روی آن دلبر ببین
- بار دیگر روی زیبایی ببین
- ای روی تو آفتاب کونین
- هر که جان درباخت بر دیدار او
- ای چو گویی گشته در میدان او
- ای صبا گر بگذری بر زلف مشک افشان او
- ای صبا برگرد امشب گرد سر تاپای او
- ای سراسیمه مه از رخسار تو
- ماییم دل بریده ز پیوند و ناز تو
- تا دل ز دست بیفتاد از تو
- ای مرا زندگی جان از تو
- هر زمان شوری دگر دارم ز تو
- ای خرد را زندگی جان ز تو
- میروم بر خاک دل پر خون ز تو
- برخاست شوری در جهان از زلف شورانگیز تو
- ای جلوهگر عالم، طاوس جمال تو
- ای دل و جان کاملان، گم شده در کمال تو
- ای غذای جان مستم نام تو
- ای جگر گوشهی جانم غم تو
- ای غنچه غلام خندهی تو
- آنچه با من میکند سودای تو
- ای دلم مستغرق سودای تو
- ای دل مبتلای من شیفتهی هوای تو
- چون نیست کسی مرا به جای تو
- ای سیه گر سپید کاری تو
- گر چنین سنگدل بمانی تو
- دلا چون کس نخواهد ماند دایم هم نمانی تو
- ای جهانی پشت گرم از روی تو
- ای خم چرخ از خم ابروی تو
- ای دو عالم پرتوی از روی تو
- ای دو عالم یک فروغ از روی تو
- جانا بسوخت جان من از آرزوی تو
- ذرهای نادیده گنج روی تو
- ای مرقع پوش در خمار شو
- ای دل به میان جان فرو شو
- در کنج اعتکاف دلی بردبار کو
- دوش درآمد ز درم صبحگاه
- شب را ز تیغ صبحدم خون است عمدا ریخته
- صد قلزم سیماب بین بر طارم زر ریخته
- ای آتش سودای تو دود از جهان انگیخته
- ای چشم بد را برقعی بر روی ماه آویخته
- ای لبت حقهی گهر بسته
- ای ذرهای از نور تو بر عرش اعظم تافته
- ای روی همچو ماهت یک پرده بر گرفته
- ای دل اندر عشق، دل در یار ده
- ساقیا گر پختهای می خام ده
- سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده
- دوش آمد زلف تاب داده
- جانا منم ز مستی سر در جهان نهاده
- ای اشتیاق رویت از چشم خواب برده
- ترسا بچهای دیدم زنار کمر کرده
- ای یک کرشمهی تو صد خون حلال کرده
- ای ز سودای تو دل شیدا شده
- ای هر دهان ز یاد لبت پر عسل شده
- ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده
- ای ز صفات لبت عقل به جان آمده
- ای ز شراب غفلت مست و خراب مانده
- در راه تو مردانند از خویش نهان مانده
- ای جهانی خلق حیران مانده
- ای پای دل ز عشق تو در گل بمانده
- منم از عشق سرگردان بمانده
- ای زلف تو دام ماه افکنده
- ای روی تو زهر سو رویی دگر نموده
- ای جان ما شرابی از جام تو کشیده
- ای گرد قمر خطی کشیده
- چون کشته شدم هزار باره
- جهان جمله تویی تو در جهان نه
- ای شکر با لب تو شیرین نه
- ای راه تو بحر بی کرانه
- من کیم اندر جهان سرگشتهای
- دوش وقت صبح چون دل دادهای
- ماه را در مشک پنهان کردهای
- مورچهی قیرفام بر قمر آوردهای
- ای که ز سودای عشق بی سر و پا ماندهای
- بوی زلفت در جهان افکندهای
- بحری است عشق و عقل ازو برکنارهای
- گر کسی یابد درین کو خانهای
- شعله زد شمع جمال او ز دولتخانهای
- آن را که نیست در دل ازین سر سکینهای
- ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای
- ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی
- درآمد از در دل چون خرابی
- گر تو نسیمی ز زلف یار نیابی
- از من بی خبر چه میطلبی
- جانا دلم ببردی و جانم بسوختی
- عشق را گر سری پدیدستی
- اگر از نسیم زلفت اثری به جان فرستی
- جانا دلم ببردی در قعر جان نشستی
- ای همه راحت روان، سرو روان کیستی
- ای آفتاب از ورق رویت آیتی
- گر مرد راه عشقی ره پیش بر به مردی
- درج یاقوت درفشان کردی
- تا تو ز هستی خود زیر و زبر نگردی
- خطی از غالیه بر غالیهدان آوردی
- با خط سرسبز بیرون آمدی
- ای لبت ختم کرده دلبندی
- ای که با عاشقان نه پیوندی
- گر مرد این حدیثی زنار کفر بندی
- ای کاش درد عشقت درمانپذیر بودی
- گر یار چنین سرکش و عیار نبودی
- گر از همه عاشقان وفا دیدی
- ای آنکه هیچ جایی آرام جان ندیدی
- الصلا ای دل اگر در عشق او اقرار داری
- جانا دهنی چو پسته داری
- هم تن مویم از آن میان که نداری
- تورا گر نیست با من هیچ کاری
- تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
- پروانه شبی ز بی قراری
- ای بوس تو اصل هر شماری
- درآمد دوش دلدارم به یاری
- ترسا بچهای شنگی زین نادره دلداری
- دوش سرمست به وقت سحری
- گاهیم به لطف می نوازی
- چه عجب کسی تو جانا که ندانمت چه چیزی
- گر مرد این حدیثی زین باده مست باشی
- تا تو خود را خوارتر از جملهی عالم نباشی
- هر دمم مست به بازار کشی
- چون خط شبرنگ بر گلگون کشی
- هر دمم در امتحان چندی کشی
- گرد مه خط معنبر می کشی
- در ده می عشق یک دم ای ساقی
- جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
- گر یک شکر از لعلت در کار کنی حالی
- ماییم ز عالم معالی
- دی ز دیر آمد برون سنگین دلی
- دست نمیدهد مرا بی تو نفس زدن دمی
- گر من اندر عشق مرد کارمی
- ای جان جان جانم تو جان جان جانی
- هزاران جان سزد در هر زمانی
- زلف را تاب داد چندانی
- ای در میان جانم وز جان من نهانی
- ای روی تو فتنهی جهانی
- ای هرشکنی از سر زلف تو جهانی
- ای یک کرشمه تو غارتگر جهانی
- ای حسن تو آب زندگانی
- دردی است درین دلم نهانی
- ترسا بچهی لولی همچون بت روحانی
- ای ساقی از آن قدح که دانی
- به هر کویی مرا تا کی دوانی
- خاک کوی توام تو میدانی
- کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی
- ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی
- ای هجر تو وصل جاودانی
- بس نادره جهانی ای جان و زندگانی
- چارهی کار من آن زمان که توانی
- ترسا بچهای به دلستانی
- گفتم بخرم غمت به جانی
- ای گشته نهان از همه از بس که عیانی
- خال مشکین بر گلستان می زنی
- هر زمان لاف وفایی می زنی
- خواجه تا چند حساب زر و دینار کنی
- گر نقاب از جمال باز کنی
- ای دل اندر عشق غوغا چون کنی
- گه به دندان در عدن شکنی
- هر نفسی شور عشق در دو جهان افکنی
- هر شبم سرمست در کوی افکنی
- در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی
- به سر زلف دلربای منی
- نگر تا ای دل بیچاره چونی
- تا در سر زلف تاب بینی
- به وادییی که درو گوی راه سر بینی
- هر روز ز دلتنگی جایی دگرم بینی
- چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبینی
- هرچه هست اوست و هرچه اوست توی
- ای لب گلگونت جام خسروی
- گر تو خلوتخانهی توحید را محرم شوی
- سرمست درآمد از سر کوی
- نگاری مست لایعقل چو ماهی
- جان به لب آوردهام تا از لبم جانی دهی
- آفتاب رویت ای سرو سهی
- زلف تیره بر رخ روشن نهی
- گه به کرشمه دلم ز بر بربایی
- ای راه تو را دراز نایی
- منم و گوشهای و سودایی
- ز عشقت سوختم ای جان کجایی
- از غمت روز و شب به تنهایی
- دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی
- سر برهنه کردهام به سودایی
- ترسا بچهای دیشب در غایت ترسایی
- دلا در راه حق گیر آشنایی
- ترسا بچهایم افکند از زهد به ترسایی
- رخ تو چگونه ببینم که تو در نظر نیایی
- چون روی بود بدان نکویی
- ای آفتاب رویت از غایت نکویی