عطار (غزلیات)/دم مزن گر همدمی میبایدت
ظاهر
دم مزن گر همدمی میبایدت | خسته شو گر مرهمی میبایدت | |||||
تا در اثباتی تو بس نامحرمی | محو شو گر محرمی میبایدت | |||||
همچو غواصان دم اندر سینه کش | گر چو دریا همدمی میبایدت | |||||
از عبادت غم کشی و صد شفیع | پیشوای هر غمی میبایدت | |||||
اشک لایقتر شفیع تو از آنک | هر عبادت را نمی میبایدت | |||||
تنگدل ماندی، که دل یک قطره خونست | عالمی در عالمی میبایدت | |||||
تا که این یک قطره صد دریا شود | صبر صد عالم همی میبایدت | |||||
هر دو عالم گر نباشد گو مباش | در حضور او دمی میبایدت | |||||
در غم هر دم که نبود در حضور | تا قیامت ماتمی میبایدت | |||||
در حضورش عهد کردی ای فرید | عهد خود مستحکمی میبایدت |