عطار (غزلیات)/ای روی تو آفتاب کونین
ظاهر
ای روی تو آفتاب کونین | ابروی تو طاق قاب قوسین | |||||
بر روی جهان ندیده چشمی | نقدی روشن چو چشم تو عین | |||||
جز چشمهی کوثر لب تو | یک چشمه ندید چشم بحرین | |||||
دیدم کمر تو را ز هر سوی | مویی آمد میانش مابین | |||||
چون تو گهری ز کان جانی | جان به که کنم نه کان به میتین | |||||
میرفت دلم به غرق تا بوک | از لعل تو یک شکر کند دین | |||||
زلفت چو عقاب در عقب بود | بربود و کشید در عقابین | |||||
گر دیدهی من سپید کردی | خال تو بس است قرةالعین | |||||
در غار غم تو جان ما را | درد تو بسی است ثانیاثنین | |||||
افکندهی تو شدم که شرط است | القای عصا و خلع نعلین | |||||
چون روی تو میدهد به خورشید | نوری که ازوست این همه زین | |||||
تا چند بر آفتاب بندی | کز پرتو توست نور کونین | |||||
گر جمله فروغ تو ببینیم | در عین عیان ما بود شین | |||||
گر در غلط اوفتاد در علم | کی در غلط اوفتیم در عین | |||||
عطار درین سخن برون است | از مطلب کیف و مطلب این |