عطار (غزلیات)/عشق چیست از خویش بیرون آمدن
ظاهر
عشق چیست از خویش بیرون آمدن | غرقه در دریای پر خون آمدن | |||||
گر بدین دریا فرو خواهی شدن | نیست هرگز روی بیرون آمدن | |||||
ور سر کم کاستی دارای در آی | زانکه اینجا نیست افزون آمدن | |||||
لازمت باشد اگر عاشق شوی | ترک کردن عقل و مجنون آمدن | |||||
از ازل آزاد گشتن وز ابد | محرم سر هم اکنون آمدن | |||||
چون توان بودن به صورت بارکش | پس به معنی فوق گردون آمدن | |||||
سر بریده راه رفتن چون قلم | پا و سر افکنده چون نون آمدن | |||||
سرنگون رفتن درین دریای ژرف | پس نهان چون در مکنون آمدن | |||||
چون دهم شرحت همی گم بودگی است | محرم این بحر بیچون آمدن | |||||
تا ابد یکرنگ بودن با فنا | نی همی هردم دگرگون آمدن | |||||
چیست ای عطار کفر راه عشق | سست دین از همت دون آمدن |