عطار (غزلیات)/تا زلف تو همچو مار می‌پیچد

از ویکی‌نبشته
عطار (غزلیات) از عطار
(تا زلف تو همچو مار می‌پیچد)
  تا زلف تو همچو مار می‌پیچد جان بی دل و بی قرار می‌پیچد  
  دل بود بسی در انتظار تو در هر پیچی هزار می‌پیچد  
  زان می‌پیچم که تاج را چندین زلف تو کمندوار می‌پیچد  
  بس جان که ز پیچ حلقه‌ی زلفت در حلقه‌ی بی شمار می‌پیچد  
  بس دل که ز زلف تابدار تو چو زلف تو تابدار می‌پیچد  
  بس تن که ز بار عشق یک مویت بی روی تو زیر دار می‌پیچد  
  تو می‌گذری ز ناز بس فارغ و او بر سر دار زار می‌پیچد  
  هر دل که شکار زلف تو گردد جان می‌دهد و چو مار می‌پیچد  
  ترکانه و چست هندوی زلفت بس نادره در شکار می‌پیچد  
  هر دل که ز دام زلف تو بجهد زان چهره‌ی چون نگار می‌پیچد  
  چون می‌پیچد فرید بپذیرش زیرا که به اضطرار می‌پیچد