عطار (غزلیات)/ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای

از ویکی‌نبشته
عطار (غزلیات) از عطار
(ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای)
  ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای  
  آب رخم مبر ز دو جادوی پر فریب قوت دلم بده ز دو یاقوت جانفزای  
  اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن تا کی زنم چو ذره‌ی سرگشته دست و پای  
  چون سایه‌ای فرو شدم از عشق تو به خاک ای آفتاب جان من از قعر جان برآی  
  بر کارم اوفتاد ز زلف تو صد گره بگشای کارم از سر زلف گره‌گشای  
  بردی دلم به زلف و دلم بوی می‌برد از حلقه‌های آن شکن زلف دلربای  
  دور از رخ تو زلف تو در غارت دلم بر روی اوفتاد و شکن یافت چند جای  
  عطار رفت و دل به تو بگذاشت و خاک شد تا روز حشر باز ستاند ز تو جزای