عطار (غزلیات)/تشنه را از سراب چگشاید
ظاهر
تشنه را از سراب چگشاید | سایه را ز آفتاب چگشاید | |||||
آب حیوان چو هست در ظلمات | از نسیم گلاب چگشاید | |||||
نیست این کار جنبش و آرام | از درنگ و شتاب چگشاید | |||||
قطرهای را که او نبود و نه هست | غرق دریای آب چگشاید | |||||
بسی ستون است خیمهی عالم | از هزاران طناب چگشاید | |||||
صد درت گر گشاد پنداری است | این چنین فتح باب چگشاید | |||||
چون نبردی بر آب هرگز پی | پی بری بر سر اب چگشاید | |||||
گرچه بغنودهای بهر نفسی | عالمی ماهتاب چگشاید | |||||
رو که این رهروان چو تشنه شدند | از دو ساغر شرآب چگشاید | |||||
خون بسته است اگر کباب خوری | خون خوری از کباب چگشاید | |||||
چون کمیت فلک طبق آورد | از خری در خلاب چگشاید | |||||
تا بتان در زمین همی ریزند | چرخ را ز انقلاب چگشاید | |||||
کار چون ذرهای به علت نیست | از خطا و صواب چگشاید | |||||
سر یک یک چو او همی داند | از حساب و کتاب چگشاید | |||||
از همه چون به از همه است آگاه | از سال و جواب چگشاید | |||||
چون من از هر دو کون گم گشتم | از ثواب و عقاب چگشاید | |||||
گنج میجستهام به معموری | هست جای خراب چگشاید | |||||
هر چه بیدار دیدهام هیچ است | گر ببینم به خواب چگشاید | |||||
آفتابی است ذره ذره ولی | هست زیر نقاب چگشاید | |||||
ای فرید آسمان نهای آخر | زین همه اضطراب چگشاید |