عطار (غزلیات)/کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمیدانم
ظاهر
کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمیدانم | به تاریکی در افتادم ره روشن نمیدانم | |||||
ندارم من درین حیرت به شرح حال خود حاجت | که او داند که من چونم اگرچه من نمیدانم | |||||
چو من گم گشتهام از خود چه جویم باز جان و تن | که گنج جان نمیبینم طلسم تن نمیدانم | |||||
چگونه دم توانم زد درین دریای بی پایان | که درد عاشقان آنجا بجز شیون نمیدانم | |||||
برون پرده گر مویی کنی اثبات شرک افتد | که من در پرده جز نامی ز مرد و زن نمیدانم | |||||
در آن خرمن که جان من در آنجا خوشه میچیند | همه عالم و مافیها به نیم ارزن نمیدانم | |||||
از آنم سوخته خرمن که من عمری درین صحرا | اگرچه خوشه میچینم ره خرمن نمیدانم | |||||
چو از هر دو جهان خود را نخواهم مسکنی هرگز | سزای درد این مسکین یکی مسکن نمیدانم | |||||
چو آن گلشن که میجویم نخواهد یافت هرگز کس | ره عطار را زین غم بجز گلخن نمیدانم |