عطار (غزلیات)/ای مرا زندگی جان از تو
ظاهر
ای مرا زندگی جان از تو | زنده بینم همه جهان از تو | |||||
به زمین می فرو شود خورشید | هر شب از شرم، پر فغان از تو | |||||
گر زبانی دهی به یک شکرم | شکر گویم به صد زبان از تو | |||||
دست چون در کمر کنم با تو | که کمر ماند بی میان از تو | |||||
بار ندهی و پیش خود خوانی | این چه شیوه است صد فغان از تو | |||||
دل ز من بردی و نگفتم هیچ | لیک جان کردهام نهان از تو | |||||
نتوانم که باز خواهم دل | که مرا هست بیم جان از تو | |||||
جان رها کن به من چو دل بردی | کین بدادم ز بیم آن از تو | |||||
دعوی صبر چون کنم که مرا | صبر کفر است یک زمان از تو | |||||
اثر وصل تو کسی یابد | که شود محو جاودان از تو | |||||
تا نشانی ز خلق میماند | نتوان یافت نشان از تو | |||||
عاشقان را خط امان دادی | نیست عطار را امان از تو |