عطار (غزلیات)/ای کوی توام مقصد و ای روی تو مقصود
ظاهر
ای کوی توام مقصد و ای روی تو مقصود | وی آتش عشق تو دلم سوخته چون عود | |||||
چه باک اگرم عقل و دل و جان بنماند | گو هیچ ممان زانکه تویی زین همه مقصود | |||||
در عشق تو جانم که وجود و عدمش نیست | دانی تو که چون است نه معدوم و نه موجود | |||||
هر آدمیی را که کفی خاک سیاه است | بی واسطه دادی تو وجودی ز سر جود | |||||
چون ژنده قبایی است که آن خاص ایاز است | تا چند کند سرکشی از خلعت محمود | |||||
مردانه در این راه درآ ای دل غافل | کز عشق نه مقبول بود مرد نه مردود | |||||
چون خضر برون آی ازین سد نهادت | تا باز گشایند تو را این ره مسدود | |||||
هرچیز که در هر دو جهان بستهی آنی | آن است تورا در دو جهان مونس و معبود | |||||
عطار اگر سایه صفت گم شود از خود | خورشید بقا تابدش از طالع مسعود |