عطار (غزلیات)/زهی در کوی عشقت مسکن دل
ظاهر
زهی در کوی عشقت مسکن دل | چه میخواهی ازین خون خوردن دل | |||||
چکیده خون دل بر دامن جان | گرفته جان پرخون دامن دل | |||||
از آن روزی که دل دیوانهی توست | به صد جان من شدم در شیون دل | |||||
منادی میکنند در شهر امروز | که خون عاشقان در گردن دل | |||||
چو رسوا کرد ما را درد عشقت | همی کوشم به رسوا کردن دل | |||||
چو عشقت آتشی در جان من زد | برآمد دود عشق از روزن دل | |||||
زهی خال و زهی روی چو ماهت | که دل هم دام جان هم ارزن دل | |||||
مکن جانا دل ما را نگهدار | که آسان است بر تو بردن دل | |||||
چو گل اندر هوای روی خوبت | به خون درمیکشم پیراهن دل | |||||
بیا جانا دل عطار کن شاد | که نزدیک است وقت رفتن دل |