عطار (غزلیات)/صبح رخ از پرده نمود ای غلام
ظاهر
صبح رخ از پرده نمود ای غلام | چند کنی گفت و شنود ای غلام | |||||
دیر شد آخر قدحی می بیار | چند زنم بانگ که زود ای غلام | |||||
درد خرابات مپیمای کم | هین که بسی درد فزود ای غلام | |||||
در دلم آتش فکن از می که می | آینهی دل بزدود ای غلام | |||||
آتش تر ده به صبوحی که عمر | میگذرد زود چو دود ای غلام | |||||
عمر تو چون اول افسانهای | هرچه همی بود نبود ای غلام | |||||
روی زمین گر همه ملک تو شد | در پی تو مرگ چه سود ای غلام | |||||
پشت بده زانکه بلایی دگر | هر نفست روی نمود ای غلام | |||||
گوشهنشین باش که چوگان چرخ | گوی ز پیش تو ربود ای غلام | |||||
دانهی امید چه کاری که دهر | دانهی ناکشته درود ای غلام | |||||
صد قدح خونش بباید کشید | هر که دمی خوش بغنود ای غلام | |||||
بر دل عطار فلک هر نفس | صد در اندوه گشود ای غلام |