عطار (غزلیات)/چون شدستی ز من جدا صنما
ظاهر
چون شدستی ز من جدا صنما | ملتقی لم ترکت فی ندما | |||||
حق میان من و تو آگاه است | هو یکفی من الذی ظلما | |||||
ور به دست تو آمده است اجلم | قد رضیت بما جری قلما | |||||
گشت فانی ز خویش چون عطار | گفت غیر از وجود حق عدما |
چون شدستی ز من جدا صنما | ملتقی لم ترکت فی ندما | |||||
حق میان من و تو آگاه است | هو یکفی من الذی ظلما | |||||
ور به دست تو آمده است اجلم | قد رضیت بما جری قلما | |||||
گشت فانی ز خویش چون عطار | گفت غیر از وجود حق عدما |