عطار (غزلیات)/ای حسن تو آب زندگانی
ظاهر
ای حسن تو آب زندگانی | تدبیر وصال ما تو دانی | |||||
از دیده برون مشو که نوری | وز بنده جدا مشو که جانی | |||||
ما با تو چو تیر راست گشتیم | با ما تو هنوز چون کمانی | |||||
پرسی تو ز من که عاشقی چیست | روزی که چو من شوی بدانی | |||||
زنهار مشو تو در خرابات | هرچند قلندر جهانی | |||||
شطرنج مباز با ملوکان | شهمات شوی و ره ندانی | |||||
عطار سخن چنین همی گفت | روح است غذای مرد فانی |