عطار (غزلیات)/حسن تو رونق جهان بشکست
ظاهر
حسن تو رونق جهان بشکست | عشق روی تو پشت جان بشکست | |||||
هر سپاهی که عقل میآراست | غمزهی تو به یک زمان بشکست | |||||
ناوکانداز آسمان چو بدید | طاق ابروی تو کمان بشکست | |||||
عکس ماهت به آفتاب رسید | منصب آفتاب از آن بشکست | |||||
پسته را پهن بازمانده دهان | دانی از چیست زان دهان بشکست | |||||
همچو شمعی شکر چرا بگداخت | که دلش زان شکرستان بشکست | |||||
حیلهی جادوان بابل را | آن دو جادوی دلستان بشکست | |||||
چون به وصلت توان رسید که هجر | دل عطار ناتوان بشکست |