عطار (غزلیات)/ای هجر تو وصل جاودانی
ظاهر
ای هجر تو وصل جاودانی | واندوه تو عین شادمانی | |||||
در عشق تو نیم ذره حسرت | خوشتر ز حیات جاودانی | |||||
بی یاد حضور تو زمانی | کفر است حدیث زندگانی | |||||
صد جان و هزار جان نثارت | آن لحظه که از درم برانی | |||||
کار دو جهان من برآید | گر یک نفسم به خویش خوانی | |||||
با خوندان و راندنم چه کار است | خواه این کن و خواه آن تو دانی | |||||
گر قهر کنی سزای آنم | ور لطف کنی برای آنی | |||||
صد دل باید به هر زمانم | تا تو ببری به دلستانی | |||||
گر بر فکنی نقاب از روی | جبریل سزد به جانفشانی | |||||
کس نتواند جمال تو دید | زیرا که ز دیده بس نهانی | |||||
نی نی که بجز تو کس نبیند | چون جمله تویی بدین عیانی | |||||
در عشق تو گر بمرد عطار | شد زندهی دایم از معانی |