عطار (غزلیات)/ای پای دل ز عشق تو در گل بمانده

از ویکی‌نبشته
عطار (غزلیات) از عطار
(ای پای دل ز عشق تو در گل بمانده)
  ای پای دل ز عشق تو در گل بمانده از دیده دور گشته و در دل بمانده  
  جانا عجب بمانده‌ام از خود که روز و شب تو با منی و من ز تو غافل بمانده  
  کاری است پر عجایب و پوشیده کار تو باری است اوفتاده و مشکل بمانده  
  دری نهفته‌ای تو به دریای عشق در ما از نهیب موج به ساحل بمانده  
  جان‌ها ز یک شراب الست تو تا به حشر مست اوفتاده بر سر و در گل بمانده  
  از یک شراب عشق تو بر لوح جان ما نه نقش حق نه صورت باطل بمانده  
  مردان پاک‌رو ز درازی راه تو بی زاد و توشه بر سر منزل بمانده  
  سرگشتکان کوی تو را در عتاب تو واحسرتا ز عشق تو حاصل بمانده  
  خاک سگان کوی تو عطار تا ابد در شرح راه عشق تو مقبل بمانده