عطار (غزلیات)/رخت را ماه نایب مینماید
ظاهر
رخت را ماه نایب مینماید | خطت را مشک کاتب مینماید | |||||
رخت سلطان حسن یک سوار است | که دو ابروش حاجب مینماید | |||||
رخت را صبح صادق کس ندیده است | اگرچه صد عجایب مینماید | |||||
چو در عشق صادق نیست یک تن | همیشه صبح کاذب مینماید | |||||
ندانم تا چو رویت آفتابی | مشارق یا مغارب مینماید | |||||
چو زلفت نیز زناری به صد سال | نه رهبان و نه راهب مینماید | |||||
چه شیوه دارد آخر غمزهی تو | که خونریزیش واجب مینماید | |||||
ز دیوان جهان هر روز صد خونش | چنین دانم که راتب مینماید | |||||
عجب برجی است درج دلستانت | که دو رسته کواکب مینماید | |||||
ز عشقت چون کنم توبه که از عشق | نخستین مست تایب مینماید | |||||
بسی با عشق تو عقلم چخیده است | ولی عشق تو غالب مینماید | |||||
دلم بردی و گفتی دل نگهدار | که دل در عشق راغب مینماید | |||||
چگونه دل نگه دارم ز عشقت | که گر دل هست غایب مینماید | |||||
غم عشقت به جان بخرید عطار | که چون شادی مناسب مینماید |