عطار (غزلیات)/مرا در عشق او کاری فتادست
ظاهر
مرا در عشق او کاری فتادست | که هر مویی به تیماری فتادست | |||||
اگر گویم که میداند که در عشق | چگونه مشکلم کاری فتادست | |||||
مرا گوید اگر دانی وگرنه | چنین در عشق بسیاری فتادست | |||||
اگر گویم همه غمها به یک بار | نصیب جان غمخواری فتادست | |||||
مرا گوید مرا زین هیچ غم نیست | همه غمها تو را آری فتادست | |||||
چو خونم میبریزی زود بشتاب | که الحق تیز بازاری فتادست | |||||
مرا چون خون بریزی زود بفروش | که بس نیکم خریداری فتادست | |||||
مرا جانا ز عشقت بود صد بار | به سرباری کنون باری فتادست | |||||
دل مستم چو مرغ نیم بسمل | به دام چون تو دلداری فتادست | |||||
از آن دل دست باید شست دایم | که در دست چو تو یاری فتادست | |||||
کجا یابد گل وصل تو عطار | که هر دم در رهش خاری فتادست |