عطار (غزلیات)/روی تو در حسن چنان دیدهام
ظاهر
روی تو در حسن چنان دیدهام | کاینهی هر دو جهان دیدهام | |||||
جمله از آن آینه پیدا نمود | واینه از جمله نهان دیدهام | |||||
هست در آیینه نشان صد هزار | واینه فارغ ز نشان دیدهام | |||||
صورت در آینه از آینه | نیست خبردار چنان دیدهام | |||||
جمله درین آینه جلوهگرند | واینه را حافظ آن دیدهام | |||||
صورت آن آینه چون جسم بود | پرتو آن آینه جان دیدهام | |||||
جوهر آن آینه چون کس ندید | من چه زنم دم که عیان دیدهام | |||||
لیک کسی را ز چنان جوهری | هیچ نه شرح و نه بیان دیدهام | |||||
جملهی ذرات ازو بر کنار | با همه او را به میان دیدهام | |||||
یافتهام از همه بس فارغش | پس همه را کرده ضمان دیدهام | |||||
با تو و بی تو چه دهم شرح این | چون به ندانم که چه سان دیدهام | |||||
یک همه دان در دو جهان کس ندید | چون دو جهان یک همه دان دیدهام | |||||
جملهی مردان جهان دیده را | در غم این نعرهزنان دیدهام | |||||
دایم ازین واقعه عطار را | نوحهگری اشک فشان دیدهام |