عطار (غزلیات)/هر که درین دیرخانه مرد یگانه است
ظاهر
هر که درین دیرخانه مرد یگانه است | تا به دم صور مست درد مغانه است | |||||
ور به دم صور باهش آید ازین می | نیست مبارز مخنث بن خانه است | |||||
بر محک دیرخانه ناسره آید | هر که گمان میبرد که شیر ژیان است | |||||
در بن این دیر درس عشق که گوید | آنکه ز کونین بی نشان و نشانه است | |||||
هر که دلی شاخ شاخ یافت چو شانه | سالک آن زلف شاخ شاخ چو شانهاست | |||||
بر سر جمعی که بحر تشنهی آنهاست | هرچه رود جز حدیث عشق فسانه است | |||||
عاشق ره را هزار گونه جنیبت | در پس و در پیش این طریق روانه است | |||||
عشق که اندر خزانهی دو جهان نیست | در بن صندوق سینه کنج خزانه است | |||||
چون رخ معشوق را نه شبه و نه مثل است | سلطنت عشق را نه سر نه کرانه است | |||||
چشمه و کاریز و جوی و بحر یک آب است | عاشق و معشوق و عشق هر سه بهانه است | |||||
ذره اگر بیعدد به راه برآید | ذره که باشد چو آفتاب عیان است | |||||
هر دو جهان دام و دانه است ولیکن | دیده و دل را وجود دام چو دانه است | |||||
تا که زبانم به نطق عشق درآمد | در دل عطار صد هزار زبانه است |