عطار (غزلیات)/چون ز مرغ سحر فغان برخاست

از ویکی‌نبشته
عطار (غزلیات) از عطار
(چون ز مرغ سحر فغان برخاست)
  چون ز مرغ سحر فغان برخاست ناله از طاق آسمان برخاست  
  صبح چون دردمید از پس کوه آتشی از همه جهان برخاست  
  عنبر شب چو سوخت زآتش صبح بوی عنبر ز گلستان برخاست  
  سپر آفتاب تیغ کشید قلم عافیت ز جان برخاست  
  ساقی از در درآمد و بنشست صد قیامت به یک زمان برخاست  
  کس چه داند که چون شراب بخورد شور چون از شکرستان برخاست  
  زآرزوی سماع و شاهد و می از همه عاشقان فغان برخاست  
  باده ناخورده مست شد عطار سوی مدح خدایگان برخاست