عطار (غزلیات)/چو در غم تو جز جان چیزی دگرم نبود
ظاهر
چو در غم تو جز جان چیزی دگرم نبود | پیش تو کشم کز تو غمخوارترم نبود | |||||
پروانه تو گشتم تا بر تو سرافشانم | خود چون رخ تو بینم پروای سرم نبود | |||||
پیش نظرم عالم چون روز قیامت باد | آن روز که بر راهت دایم نظرم نبود | |||||
گفتم خبری گویم با تو ز دل زارم | اما چو تو را بینم از خود خبرم نبود | |||||
گفتم که ز تیرت تیز از چشم تو بگریزم | چون تیر بپیوندد کنج گذرم نبود | |||||
در عشق تو صد همدم تیمار برم باید | تنها چکنم چون کس تیمار برم نبود | |||||
گفتی که به زر گردد کار تو چو آب زر | جانی بکنم آخر گر آن قدرم نبود | |||||
تو چاره کارم کن تا از رخ همچون زر | تدبیر کنم وجهی گر هیچ زرم نبود | |||||
بوسی ندهی جانا تا جان نستانی تو | هر دم ز پی بوسی جانی دگرم نبود | |||||
عطار ستمکش را دل بود به تو رهبر | دردا که چو دل خون شد کس راهبرم نبود |