عطار (غزلیات)/کار چو از دست من برفت چه سازم
ظاهر
کار چو از دست من برفت چه سازم | مات شدم نیز خانه نیست چه بازم | |||||
در بن این خاکدان عالم غدار | اشک فشان همچو شمع چند گدازم | |||||
چون نفسی دیگرم ز عمر امان نیست | این نفسی چند در هوس به چه تازم | |||||
چو گل یک روزه در میانهی صد خار | بر سر پایم نشسته سر چه فرازم | |||||
پردهی من چون درید پردهدر چرخ | در پس این پرده، پرده چند نوازم | |||||
چارهی من چون به دست چاره گران نیست | حیله چه گویم کنون و چاره چه سازم | |||||
قصهی اندوهت آشکار چه گویم | زانکه من خسته دل نهفت نیازم | |||||
واقعه کوته کنم چه گویم ازین بیش | خاصه که پیش اندر است راه درازم | |||||
ای دل عطار دم مزن که درین دیر | دم نتوان زد ز سر پردهی رازم |