عطار (غزلیات)/رهبان دیر را سبب عاشقی چه بود
ظاهر
رهبان دیر را سبب عاشقی چه بود | کو روی را ز دیر به خلقان نمینمود | |||||
از نیستی دو دیده به کس مینکرد باز | ور راستی روان خلایق همی ربود | |||||
چون در فتاد در محن عشق زان سپس | در مهر دل عبادت عیسی همی شنود | |||||
در ملت مسیح روا نیست عاشقی | او عاشق از چه بود و چرا در بلا فزود | |||||
مانا که یار ما به خرابات برگذشت | وز حال دل به نغمه سرودی همی سرود | |||||
میگفت هر که دوست کند در بلا فتد | عاشق زیان کند دو جهان از برای سود | |||||
رهبان طواف دیر همی کرد ناگهان | کاواز آن نگار خراباتیان شنود | |||||
برشد به بام دیر چو رخسار او بدید | از آرزوش روی به خاکاندرون بسود | |||||
دیوانه شد ز عشق و برآشفت در زمان | زنجیر نعت صورت عیسی برید زود | |||||
آتش به دیر در زد و بتخانه در شکست | وز سقف دیر او به سما بر رسید دود | |||||
باده ز دست دوست دمادم همی کشید | زنگ بلا ز ساغر و مطرب همی زدود | |||||
سرمست و بیقرار همی گفت و میگریست | ناکردنی بکردم و نابودنی ببود |