عطار (غزلیات)/تا در تو خیال خاص و عام است
ظاهر
تا در تو خیال خاص و عام است | از عشق نفس زدن حرام است | |||||
تا هیچ و همه یکی نگردد | دعوی یگانگیت عام است | |||||
تا پاک نگردی از وجودت | هر پختگیی که هست خام است | |||||
چون اصل همه به قطع هیچ است | این از همه، هیچ ناتمام است | |||||
تو اصل طلب ز فرع بگذر | کین یک گذرنده و آن مدام است | |||||
چون او همه را ندید میگفت | اکنون جز ازین همه کدام است | |||||
هر مرد که مرد هیچ آمد | او را همه چیز یک مقام است | |||||
تا تو به وجود ماندهای باز | در گردن تو هزار دام است | |||||
کانجا که وجود دم به دم نیست | اصلت عدم علیالدوام است | |||||
شرمت نامد از آن وجودی | کان را به نفس نفس قیام است | |||||
بگذر ز وجود و با عدم ساز | زیرا که عدم، عدم به نام است | |||||
میدان به یقین که با عدم خاست | هرجا که وجود را نظام است | |||||
آری چو عدم وجود بخش است | موجوداتش به جان غلام است | |||||
چون فقر عدم برای خاص است | کفر است کزو نصیب عام است | |||||
گر تو سر هیچ هیچ داری | در هر گامت هزار کام است | |||||
وامانده به ذرهای تو کم باز | هرگز نه تو را جم و نه جام است | |||||
عطار ز هیچ هیچ دل یافت | آن دل که برون دال و لام است |