عطار (غزلیات)/ای جلوهگر عالم، طاوس جمال تو
ظاهر
ای جلوهگر عالم، طاوس جمال تو | سرسبزی و شب رنگی وصف خط و خال تو | |||||
بدری که فرو شد زو خورشید به تاریکی | در دق و ورم مانده از رشک هلال تو | |||||
صد مرد چو رستم را چون بچهی یک روزه | پرورده به زیر پر سیمرغ جمال تو | |||||
زان درفکند خود را خورشید به هر روزن | تا بو که به دست آرد یک ذره وصال تو | |||||
مه گرچه به روز و شب دواسبه همی تازد | نرسد به رخ خوب خورشید مثال تو | |||||
گفتم ز خیال تو رنگی بودم یک شب | خود هم تک برق آمد شبرنگ خیال تو | |||||
گفتی که تو را از من صبر است اگر خواهی | کشتن شودم واجب از گفت محال تو | |||||
عطار به وصافی گرچه به کمال آمد | شد گنگ زبان او در وصف کمال تو |