عطار (غزلیات)/عکس روی تو بر نگین افتاد
ظاهر
عکس روی تو بر نگین افتاد | حلقه بشکست و بر زمین افتاد | |||||
شد جهان همچو حلقهای بر من | تا که چشمم بر آن نگین افتاد | |||||
دور از رویت آتشم در دل | زان لب همچو انگبین افتاد | |||||
آب رویم مبر که بی رویت | قسم من آه آتشین افتاد | |||||
تا که خورشید چهرهی تو بتافت | شور در چرخ چارمین افتاد | |||||
خوشهی عنبرین زلفت تورا | ماه و خورشید خوشه چین افتاد | |||||
زلف مگشای و کفر برمفشان | که خروشی در اهل دین افتاد | |||||
مشک از چین طلب که نیم شبی | چینی از زلف تو به چین افتاد | |||||
در ز چشمم طلب که هر اشکی | به حقیقت دری ثمین افتاد | |||||
دست شست از وجود هر که دمی | در غم چون تو نازنین افتاد | |||||
دل ندارم ملامتم چه کنی | بی دل افتادهام چنین افتاد | |||||
می ندانم تو را بدین سختی | با من مهربان چه کین افتاد | |||||
دل عطار چون نه مرغ تو بود | ضعف در مخلبش ازین افتاد |