عطار (غزلیات)/خاک کویت هر دو عالم در نیافت
ظاهر
خاک کویت هر دو عالم در نیافت | گرد راهت فرق آدم در نیافت | |||||
ای به بالا برشده چندان که عرش | ذرهای شد گرد تو هم در نیافت | |||||
دولت تو هیچ بی دولت ندید | شادی تو لشکر غم در نیافت | |||||
گنج عشقت در جهان جد و جهد | هم مخر هم مقدم در نیافت | |||||
زانکه هرگز هفت دریای عظیم | از سر خود نیم شبنم در نیافت | |||||
آن چنان جامی که نتوان داد شرح | آن به جد و جهد خود جم در نیافت | |||||
آمد و شد صد هزاران پادشاه | ملک تو جز ابن ادهم در نیافت | |||||
صد هزاران راهزن در ره فتاد | جز فضیلابنعهد محکم در نیافت | |||||
صد هزاران زن به نامردی بمرد | این سخن جز جان مریم در نیافت | |||||
وی عجب تا مرد ره جهدی نکرد | آنچنان گنجی معظم در نیافت | |||||
هر که او ساکن نشد در کوی تو | جنه الفردوس خرم در نیافت | |||||
وانکه او مجروح گشت از عشق تو | تا ابد بویی ز مرهم در نیافت | |||||
بیش و کم درباخت دل در راه تو | لیک از تو بیش یا کم در نیافت | |||||
بس بزرگان را که در گرداب درد | سر فرو شد نیز همدم در نیافت | |||||
من چگونه از تو دریابم به حکم | آنچه از تو هر دو عالم در نیافت | |||||
چند جویی ای دل برخاسته | آنچه هرگز خلق یکدم در نیافت | |||||
تو نیابی این که بس نامحرمی | خاصه هرگز هیچ محرم در نیافت | |||||
نیست غم گر چون سلیمان ای فرید | هر گدا ملکی به خاتم در نیافت |