عطار (غزلیات)/هر دیده که بر تو یک نظر داشت
ظاهر
هر دیده که بر تو یک نظر داشت | از عمر تمام بهره برداشت | |||||
سرمایهی عمر دیدن توست | وان دید تو را که یک نظر داشت | |||||
کور است کسی که هر زمانی | در دید تو دیدهی دگر داشت | |||||
جاوید ز خویش بیخبر شد | هر دل که ز عشق تو خبر داشت | |||||
مرغی بپرید در هوایت | کز شوق تو صد هزار پر داشت | |||||
در شوق رخ تو بیشتر سوخت | هر کو به تو قرب بیشتر داشت | |||||
دل بی رخ تو دمی سر کس | سوگند به جان تو اگر داشت | |||||
در عشق رخ تو یک سر موی | ننهاد قدم کسی که سر داشت | |||||
بس مرده که زنده کرد در حال | بادی که به کوی تو گذر داشت | |||||
با چشم تو کارگر نیامد | هر حیله که چرخ پاک برداشت | |||||
خوارم کردی چنان که عشقت | بر خاک درم چو خاک در داشت | |||||
خوار از چه سبب کنی کسی را | کز جان خودت عزیزتر داشت | |||||
با بوالعجبی غمزهی تو | نه دل قیمت نه جان خطر داشت | |||||
در پیش لبت ز شرم بگداخت | هر شیرینی که آن شکر داشت | |||||
در جنب لب تو آب حیوان | هر شیوه که داشت مختصر داشت | |||||
در نقرهی عارضت فروشد | هر نازکییی که آب زر داشت | |||||
بر گرد میان تو کمر گشت | آن حرف که در میان کمر داشت | |||||
شکل دهن تو طرفه برخاست | زان نقطهی طرفه بر زبر داشت | |||||
چون روی تو زیر پردهی زلف | چه صد که هزار پرده در داشت | |||||
در هر بن موی بی رخ تو | عطار هزار نوحهگر داشت |