عطار (غزلیات)/آیینهی تو سیاه رویی است
ظاهر
آیینهی تو سیاه رویی است | او را چه خبر که ماهروی است | |||||
آن آینه میزدای پیوست | کورا گه پشت و گاه روی است | |||||
آن پشت ز عشق روی گردان | گر کرده تو را به راه روی است | |||||
کز عشق چو آفتاب گردد | هر ذره اگر سیاهروی است | |||||
نه چرخ کلاه فرق عشق است | پس در خور آن کلاهروی است | |||||
تا این رویش نگردد آن روی | او را همه در گناه روی است | |||||
هر ذره که هست در دو عالم | او را سوی پیشگاه روی است | |||||
نتواند یافت هرگز این روی | آن را که به عز و جاه روی است | |||||
هرگز نرسد به ذروهی عرش | آن را که به قعر چاه روی است | |||||
روی از همه شیوه بست باید | آن را که به پادشاه روی است | |||||
زین شوق فرید را همه عمر | آورده به بارگاه روی است |