عطار (غزلیات)/روی تو شمع آفتاب بس است
ظاهر
روی تو شمع آفتاب بس است | موی تو عطر مشک ناب بس است | |||||
چند پیکار آفتاب کشم | قبلهی رویت آفتاب بس است | |||||
روی چون روز در نقاب مپوش | زلف شبرنگ تو نقاب بس است | |||||
به خطا گر کشیدمت سر زلف | چین ابروی تو جواب بس است | |||||
گر همه عمر این خطا کردم | در همه عمرم این صواب بس است | |||||
تاب در زلف دلستان چه دهی | دل من بی تو جای تاب بس است | |||||
چه قرارم بری که خواب از من | برد آن چشم نیم خواب بس است | |||||
چه زنی در من آتشی که مرا | در گذشته ز فرق آب بس است | |||||
گر ز ماهی طلب کنی سی روز | از توام سی در خوشاب بس است | |||||
تا ابد بیهشان روی تو را | عرق روی تو گلاب بس است | |||||
مجلس انس تشنگان تو را | لب میگون تو شراب بس است | |||||
رگ و پی در تنم در آن مجلس | همچو زیر و بم رباب بس است | |||||
گر نمکدان تو شکر ریز است | دل پر شور من کباب بس است | |||||
دل عطار تا که جان دارد | کنج عشق تو را خراب بس است |