عطار (غزلیات)/گر در صف دین داران دین دار نخواهم شد
ظاهر
گر در صف دین داران دین دار نخواهم شد | از بهر چه با رندان در کار نخواهم شد | |||||
شد عمر و نمیبینم از دین اثری در دل | وز کفر نهاد خویش دیندار نخواهم شد | |||||
کی فانی حق باشم بی قول اناالحق من | کز عشق چو مشتاقان بردار نخواهم شد | |||||
دانم که نخواهم یافت از دلبر خود کامی | تا من ز وجود خود بیزار نخواهم شد | |||||
ای ساقی جان میده کاندر صف قلاشان | این بار چو هر باری بیبار نخواهم شد | |||||
از یک می عشق او امروز چنان مستم | کز مستی آن هرگز هشیار نخواهم شد | |||||
تا دیده خیال او در خواب همی بیند | از خواب خیال او بیدار نخواهم شد | |||||
هرچند که عطارم لیکن به مجاز است این | بی عطر سر زلفش عطار نخواهم شد |