عطار (غزلیات)/لعل گلرنگت شکربار آمدست
ظاهر
لعل گلرنگت شکربار آمدست | قسم من زان گل همه خار آمدست | |||||
گو لبت بر من جهان بفروش ازانک | صد جهان جانش خریدار آمدست | |||||
پاره دل زانم که در دل دوختن | نرگس تو پارهیی کار آمدست | |||||
دل نمیبینم مگر چون هر دلی | در خم زلفت گرفتار آمدست | |||||
پستهی شورت نمک دارد بسی | زین سبب گویی جگر خوار آمدست | |||||
نی خطا گفتم ز شیرینی که هست | پستهی شورت شکربار آمدست | |||||
چشمهی نور است روی او ولیک | آن دو لب یک دانه نار آمدست | |||||
زان شکر لب شور در عالم فتاد | کان شکر لب تلخ گفتار آمدست | |||||
چشمه نوشش که چشم سوز نیست | درج لعل در شهوار آمدست | |||||
عاشقا روی چو ماه او نگر | کافتابش عاشق زار آمدست | |||||
دست بر سر پیش رویش آفتاب | پای کوبان ذره کردار آمدست | |||||
بر همه عالم ستم کردست او | با چنان رویی به بازار آمدست | |||||
آری آری روشن است این همچو روز | کان سیه گر چون ستمکار آمدست | |||||
خون جان ماست آن خون نی شفق | گر سوی مغرب پدیدار آمدست | |||||
آنچه در صد سال قسم خلق نیست | بی رخ او قسم عطار آمدست |