عطار (غزلیات)/در ده می عشق یک دم ای ساقی
ظاهر
در ده می عشق یک دم ای ساقی | تا عقل کند گزاف در باقی | |||||
زین عقل گزاف گوی پر دعوی | بگذر که گذشت عمر ای ساقی | |||||
دردی در ده که توبه بشکستم | تا کی ز نفاق و زرق و خناقی | |||||
ما ننگ وجود پارسایانیم | از روی و ریا نهفته زراقی | |||||
ای ساقی جان بیار جام می | کامروز تو دست گیر عشاقی | |||||
تا باز رهیم یک زمان از خود | فانی گردیم و جاودان باقی | |||||
رفتیم به بوی تو همه آفاق | تو خود نه ز فوق و نه ز آفاقی | |||||
کس می نرسد به آستان تو | زیرا که تو در خودی خود طاقی | |||||
بس جان که بسوختند مشتاقان | بر آتش عشق تو ز مشتاقی | |||||
بنمای به خلق رخ که خود گفتی | با ما که تخلقوا به اخلاقی | |||||
عطار برو که در ره معنی | امروز محققی به اطلاقی |