عطار (غزلیات)/تا دل ز دست بیفتاد از تو
ظاهر
تا دل ز دست بیفتاد از تو | تن به اندوه فرو داد از تو | |||||
دل من گشت چو دریایی خون | چشم من چشمهی خون زاد از تو | |||||
تا دلم بندهی سودای تو شد | نیستم یک نفس آزاد از تو | |||||
چند در خون دلم گردانی | طاقتم نیست که فریاد از تو | |||||
لیک فریاد نمیدارد سود | گر زیانیم بود باد از تو | |||||
تا ز عمرم نفسی میماند | خامشی از من و بیداد از تو | |||||
خامشی به به چنین دل که مراست | شرمم آید که کنم یاد از تو | |||||
در ره عشق تو شادیم مباد | گر نیم من به غمت شاد از تو | |||||
شادمانیم نباشد که مرا | کار با درد تو افتاد از تو | |||||
دل عطار چو درد تو نیافت | شد درین واقعه بر باد از تو |