عطار (غزلیات)/عشق را گر سری پدیدستی
ظاهر
عشق را گر سری پدیدستی | این در بسته را کلیدستی | |||||
نرسد هیچکس به درگه عشق | کاشکی هیچ کس رسیدستی | |||||
یا اگر کس به پیشگه نرسد | اثر آن ز دور دیدستی | |||||
لیک عالم ز عشق موج زن است | ورنه عاشق نیارمیدستی | |||||
در دل ار نیستی تسلی عشق | بارها زین قفس پریدستی | |||||
در بیابان عشق نعرهزنان | بی سر و پای میدویدستی | |||||
گاه چون خاک میفتادستی | گاه چون باد میوزیدستی | |||||
به یکی آه آتشین در راه | پرده از پیش بر دریدستی | |||||
در میان شرابخانهی عشق | بی دهان قطرهای چشیدستی | |||||
تا صبوح ابد چو دلشدگان | نعرهی عشق بر کشیدستی | |||||
دل عطار را درین معنی | به سخن روح پروریدستی |