عطار (غزلیات)/بی تو نیست آرامم کز جهان تو را دارم
ظاهر
بی تو نیست آرامم کز جهان تو را دارم | هرچه تو نهای جانا من ز جمله بیزارم | |||||
همچو شمع میسوزم همچو ابر میگریم | همچو بحر میجوشم تا کجا رسد کارم | |||||
یا ز دست هجر تو جاودان به پای افتم | یا ز جام وصل تو قطرهای به دست آرم | |||||
از تو گر وصال آید قسم من وگر هجران | هرچه از تو میآید من به جان خریدارم | |||||
من نه آن کسم جانا کز وصال تو شادم | یا ز بیم هجرانت هیچ گونه غم دارم | |||||
هجر و وصل زان توست هرچه خواهیم آن ده | لایق من آن باشد کاختیار بگذارم | |||||
نقطهای است جان من هر دو کون گرد وی | من به گرد آن نقطه دایما چو پرگارم | |||||
بسکه همچو پرگاری گرد پاو سر گشتم | چون بتافت آن نقطه محو کرد پندارم | |||||
چون نماند پندارم من بماندم بی من | نیست آگهی زانگه ذرهای ز عطارم |