عطار (غزلیات)/چو پیشهی تو شیوه و ناز است چه تدبیر
ظاهر
چو پیشهی تو شیوه و ناز است چه تدبیر | چون مایهی من درد و نیاز است چه تدبیر | |||||
آن در که به روی همه باز است نگارا | چون بر من بیچار فراز است چه تدبیر | |||||
گفتی که اگر راست روی راه بدانی | این راه چو پر شیب و فراز است چه تدبیر | |||||
گفتی که اگر صبر کنی کام بیابی | لعاب فلک شعبدهباز است چه تدبیر | |||||
گویی نه درست است نماز از سر غفلت | چون عشق توام پیشنماز است چه تدبیر | |||||
گفتم که کنم قصهی سودای تو کوتاه | چون قصهی عشق تو دراز است چه تدبیر | |||||
گفتم که کنم توبه ز عشق تو ولیکن | عشق تو حقیقت نه مجاز است چه تدبیر | |||||
گفتم ندهم دل به تو چون روی تو بینم | چون غمزهی تو عربدهساز است چه تدبیر | |||||
بیچار دلم صعوهی خرد است چه چاره | در صید دلم عشق تو باز است چه تدبیر | |||||
بر مجمر سودای تو همچون شکر و عود | عطار چو در سوز و گذار است چه تدبیر |