عطار (غزلیات)/عشق بی درد ناتمام بود
ظاهر
عشق بی درد ناتمام بود | کز نمک دیگ را طعام بود | |||||
نمک این حدیث درد دل است | عشق بی درد دل حرام بود | |||||
کشته عشق گرد و سوخته شو | زانکه بی این دو کار خام بود | |||||
کشتهی عشق را به خون شویند | آب اگر نیست خون تمام بود | |||||
کفن عاشقان ز خون سازند | کفنی به ز خون کدام بود | |||||
از ازل تا ابد ز مستی عشق | بی قراری علیالدوام بود | |||||
در ره عاشقان دلی باید | که منزه ز دال و لام بود | |||||
نه خریدار نیک و بد باشد | نه گرفتار ننگ و نام بود | |||||
سرفرازی و خواجگی نخرد | جملهی خلق را غلام بود | |||||
نبود تیغش و اگر باشد | با همه خلق در نیام بود | |||||
همچو خود بی قرار و مست کند | هر که را پیش او مقام بود | |||||
گاهگاهی چنین شود عطار | بو که این دولتش مدام بود |