عطار (غزلیات)/دلی کز عشق جانان دردمند است
ظاهر
دلی کز عشق جانان دردمند است | همو داند که قدر عشق چند است | |||||
دلا گر عاشقی از عشق بگذر | که تا مشغول عشقی عشق بند است | |||||
وگر در عشق از عشقت خبر نیست | تو را این عشق عشقی سودمند است | |||||
هر آن مستی که بشناسد سر از پای | ازو دعوی مستی ناپسند است | |||||
ز شاخ عشق برخوردار گردی | اگر عشق از بن و بیخت بکند است | |||||
سرافرازی مجوی و پست شو پست | که تاج پاکبازان تخته بند است | |||||
چو تو در غایت پستی فتادی | ز پستی در گذر کارت بلند است | |||||
بخند ای زاهد خشک ارنه ای سنگ | چه وقت گریه و چه جای پند است | |||||
نگارا روز روز ماست امروز | که در کف باده و در کام قند است | |||||
می و معشوق و وصل جاودان هست | کنون تدبیر ما لختی سپند است | |||||
یقین میدان که اینجا مذهب عشق | ورای مذهب هفتاد و اند است | |||||
خرابی دیدهای در هیچ گلخن | که خود را از خرابات اوفگند است | |||||
مرا نزدیک او بر خاک بنشان | که میل من به مشتی مستمند است | |||||
مرا با عاشقان مست بنشان | چه جای زاهدان پر گزند است | |||||
بیا گو یک نفس در حلقهی ما | کسی کز عشق در حلقش کمند است | |||||
حریفی نیست ای عطار امروز | وگر هست از وجود خود نژند است |