عطار (غزلیات)/من نمیرم زانکه بی جان میزیم
ظاهر
من نمیرم زانکه بی جان میزیم | جان نخواهم چون به جانان میزیم | |||||
در ره عشق تو چون جان زحمت است | لاجرم بی زحمت جان میزیم | |||||
چون بلای خویشتن دیدم وجود | از وجود خویش پنهان میزیم | |||||
در امید و بیم عشقت همچو شمع | گاه خندان گاه گریان میزیم | |||||
همچو غنچه از سر تر دامنی | غرق خون سر در گریبان میزیم | |||||
روز و شب بر خشک کشتی راندهام | گرچه دایم غرق طوفان میزیم | |||||
از سر زلف تو اندیشم همه | گرچه حالی را پریشان میزیم | |||||
ماه رویا بر امید خلعتم | بس برهنه این چنین زان میزیم | |||||
از بر خود خلعت خاصم فرست | زانکه بیتو ژنده خلقان میزیم | |||||
از برونم پردهی اطلس چه سود | چون درون پرده عریان میزیم | |||||
همچو عطار از جهان فارغ شده | سر نهاده در بیابان میزیم |