عطار (غزلیات)/کسی کو هرچه دید از چشم جان دید
ظاهر
کسی کو هرچه دید از چشم جان دید | هزاران عرش در مویی عیان دید | |||||
عدد از عقل خاست اما دل پاک | عدد گردید از گفت زبان دید | |||||
چو این آن است و آن این است جاوید | چرا پس عقل احول این و آن دید | |||||
چو دریا عقل دایم قطره بیند | به چشم او نشاید جاودان دید | |||||
کسی کو بر احد حکم عدد کرد | جمال بی نشانی را نشان دید | |||||
به جان بین هرچه میبینی که توحید | کسی کو محو شد از چشم جان دید | |||||
چو دو عالم ز یک جوهر برآمد | در اندک جوهری بسیار کان دید | |||||
ازل را و ابد را نقطهای یافت | همه کون و مکان را لامکان دید | |||||
یقین میدان که چشم جان چنان است | که در هر ذرهای هفت آسمان دید | |||||
ولی هر ذرهای از آسمان نیز | به عینه هم زمین و هم زمان دید | |||||
چه جای آسمان است و زمین است | که در هر ذرهای هر دو جهان دید | |||||
چه میگویم که عالم صد هزاران | ورای هر دو عالم میتوان دید | |||||
همی در هرچه خواهی هرچه خواهی | به چشم جان توانی بیگمان دید | |||||
تو در قدرت نگر تا آشکارا | ببینی آنچه غیر تو نهان دید | |||||
چو هر دو کون در جنب حقیقت | بسی کمتر ز تاری ریسمان دید | |||||
اگر یک ذره رنگ کل پذیرد | عجب نبود چنین باید چنان دید | |||||
اگر یک ذره را در قرص خورشید | کسی گم کرد چه سود و زیان دید | |||||
کسی کز ذره ذره بند دارد | نیارد ذرهای زان آستان دید | |||||
اگر یک ذره سایه پیش خورشید | پدید آمد ندانم تا امان دید | |||||
دو عالم چیست از یک ذره سایهست | که آنجا ذرهای را خط روان دید | |||||
طلسم نور و ظلمت بیقیاس است | ولیکن گنج باید در میان دید | |||||
کسی کان گنج میبیند طلسمش | فنا شد تا دو عالم دلستان دید | |||||
گزیرت نیست از چشمی که جاوید | ندید او غیر هرگز غیبدان دید | |||||
ز خود گم گرد ای عطار اینجا | که تا خود را توانی کامران دید |