عطار (غزلیات)/آتش عشق آب کارم برد
ظاهر
آتش عشق آب کارم برد | هوس روی او قرارم برد | |||||
روزگاری به بوی او بودم | روی ننمود و روزگارم برد | |||||
عشق تا در میان کشید مرا | از بد و نیک برکنارم برد | |||||
مست بودم که عشق کیسه شکاف | نیمشب نقد اختیارم برد | |||||
دردییی بر کفم نهاد به زور | سوی بازار دردخوارم برد | |||||
چون دلم مست شد ز دردی او | همچنان مست زیر دارم برد | |||||
من ز من دور مانده در پی دل | بار دیگر به کوی یارم برد | |||||
نعره برداشتم به بوی وصال | آتش غیرت آب کارم برد | |||||
چون بماندم به هجر روزی چند | باز در بند انتظارم برد | |||||
چون ز هستی مرا خمار گرفت | نیستی آمد و خمارم برد | |||||
چون شدم نیست پیش آن خورشید | همچو عطار ذرهوارم برد |